« شعرهایی که ما می توانیم بفهمیم »
اگر میمونی ماشین سواری کند
در کنار ردیفی از ستون ها ی رو به دریا
و درختان نخل در سمت چپ حلبی باشند
ما این را نمی فهمیم .
ما شعرهایی را می خواهیم که بفهمیم .
ما خدایی را می خواهیم که هدایت مان کند ،
گلها و درختان را دوباره نامگذاری کند ،
صحنه را با رنگ نشانه گذاری کند ،
کاری کند که پرنده مهمان ها را دعوت کند .
ما شعرهایی را می خواهیم که بفهمیم ،
نه سیاه مستانی که علاف اند
کنار یک آرمادیلو ، نه نیستی در هم آمیخته
که می رسد به یک آهنگ ،
نه دویدن درون و بیرون دیوارها
بر زبان خشک یک دهان ،
نه چماق ها ، نه دختر ، نه دریا که حرکت می کند
با سرعتی قابل توجه ، در کنار خویش
و آبی همچو آب ، در کنار خویش و هنوز ،
نه سوسمارهای روی میز که دستهای محض می شوند .
ما شعری می خواهیم که بفهمیم ،
آثار انگشت بر روی لباس مادر
درد شکنجه ، دانشمندان .
لطفا ، نه خرگوش ، خارج کردن ِ خرگوش
از یک کلاه زرد ، نه شیپور عقب نشینی
رو به چندین مایل نه بیابان ، نه باد
ما این را نمی فهمیم .
پل هوور
ترجمه: علی قنبری