شعری از لیندا پاستان

«گشت وگذار»


گردشگری هستم
در زندگی خود،
زل زده‌ام به شکل غریب گلها
انگار نه انگار
خودم آنها را کاشته‌ام؛
طنابی مخملین و نامرئی
منعم می‌کند
از ورود به اتاق نیمه روشن بچه‌ها.
پیراهن‌های آویخته در کمد لباس من
از آن زن دیگری است،
گرچه این منم که پنهان می شوم
در پس تار و پود ابریشمی‌شان.
مرد خفته در بسترم هم
در تاریکی
مرا بهتر می شناسد.


شعر: لیندا پاستان

ترجمه: آزاده کامیار

۳ ۲

شعری از آرتور رمبو



«حروف صدادار»


A، سیاه، E، سفید، I، قرمز، U، سبز، O، آبی:

A، روزی خواهم گفت رازی را که در تولدتان نهفته است

A، ژاکتِ مخملِ سیاه، درخشان از هجومِ مگس‌هایی

که وزوز می‌کنند بر گردِ تعفنی لاکردار.


خلیج سایه: E، سادگیِ مه و خیمه‌ها،

نیزه‌هایی از قرن‌ها یخِ افتخار بر کوه،

پادشاهانی سفید، با سایه‌بان‌های گیاهیِ لرزان بر فراز سر.


I، ارغوانی‌ها، خونِ تُف‌شده، خنده‌ی زیبایی بر لب

خشمگین و مستانه از طلب مغفرت.


U، امواج، لرزاننده‌ی الهگانِ دریاهای پوشیده از سبزه،

آشتیِ رد شیارهای کوچکی که کیمیاگر

بر فراخی پیشانیِ شاگردی پُرسعی کنده است.


O، شیپوری از اصوات گوش‌خراش و بیگانه

سکوتِ رد شدنِ این ــ جهانیان و فرشتگان

O_ اُمگا، اشعه‌ی بنفشِ چشم‌هایشان.


شعر: آرتور رمبو

ترجمه: مهین تاری

۲ ۱

شعری از راینر مالکوفسکی

«با چشم های تو»



زمانی به تو نزدیک بودم.
آرام می‌روییدم در رگ و پی‌ات.
پلک‌هایم را می‌گذاشتم
درست زیر پلک‌های تو.
چشم می‌گشودیم با هم
و می‌دیدم:
سه قدم جلوتر،
یک صندلی حصیری،
و در آن،
مردی،
که روزنامه می‌خواند.


راینر مالکوفسکی

ترجمه: علی عبداللهی

۱ ۱

شعر ویلیام کارلوس ویلیامز۲

"پرترەی پرولتاریا"




زنی جوان و درشت‌هیکل سربرهنه

با پیشبند


موها را به عقب خوابانده

در خیابان ایستاده


یک پای جوراب‌پوش

بر پنجه کنار پیاده‌رو


لنگه کفشش به دست. خیره

نگاهش می‌کند


کفیِ کاغذی‌اش را بیرون آورده

تا میخی بیابد


که آزارش می‌داده.



ویلیام کارولس ویلیامز

ترجمە:حسین مکی زادە


۱ ۱

شعر جوزف رودریگز

«شاخه ها»


جلوی این نور

ریه‌ات برهنه است

داخلش

(با اینکه نمی‌بینمشان)

شاخه‌ها

انگار شاخه‌ی درختان بادام و فندق

با گلهایی سفید و کوچک

که رویشان روییده‌است.

یک عکس اشعه ایکس.

آن را به روی میز برمی‌گردانی

میزی که هنوز شاخه و تنه درخت را

خوب به خاطر دارد.

(خاطره‌ها نمی‌میرند

بلکه تغییر شکل می‌دهند)

شاخه‌های ریه‌ات

شاخه‌های میز

شاخه‌های اوراق کتاب

همه چیز تکه‌ای از همه چیز است

یک درخت.


جوزف رودریگز

ترجمه: شعله ولپی

۱ ۱

شعر ریچارد براتیگان

"چرخ فلک"



دنیا در دیوونه خونه هاشو



باز و بسته میکنه



و کلیساها



مثل یه پیرمرد فراموشکار



که شلوارشو بالا کشیده



به جای اینکه اونو در بیاره.



می خوای تو شلوارت برینی پیرمرد؟



بارون یه چرخ فلک تاریک بود



که ما رو نزدیکتر میبرد



تا نزدیکی بودلر و جنرال موتورها.



ما مشهور بودیم



ولی به بخت خودمون لگد زدیم.



ریچارد براتیگان


ترجمه: فاتمه فرهادی


۰ ۲

شعر سیلویا پلات

"آینه"


نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می بینم بی درنگ می بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده ام که فکر می کنم
پاره ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می شود
صورت ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می کنند
 
حالا دریاچه ام
زنی روبروی من خم شده است
برای شناختن خود سرا پای مرا می کاود
آنگاه به شمع ها یا ماه ،این دروغگویان،باز می گرد د
پشت او را می بینم و هما نگونه که هست منعکس می کنم
زن با اشک و تکان دادن دست پاداشم می دهد
برای او اهمیت دارم ،می آید و می رود
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می شود
درمن دختری راغرق کرده است
ودر من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی بر می خیزد .

سیلویا پلات
ترجمە: ضیاء موحد
۰ ۱

شعر اورهان ولی کانیک

"مرا همین هوای زیبا نابود کرد"



مرا
همین هوای زیبا
نابود کرد

 در همچین هوایی
از ماموریتم در اوکاف
استعفا دادم

در همچین هوایی
به توتون معتاد شدم
در همچین هوایی
عاشق شدم

 آوردن نان و نمک به خانه را
در همچین هوایی از یاد بردم
بیماری شاعری ام
در همچین هوایی عود کرد

 مرا
همین هوای زیبا
نابود کرد.


اورهان ولی کانیک

ترجمە: سیامک تقی زادە

۲ ۱

شعر یانیس ریتسوس


"تعمید دیگر"



کلمات بینوا

غرقه‏ ى اشک و خیس ِ مرارت

تعمید دوباره مى‏ یابند.

پرنده‏ گانى که بال‏ هاى خود را باز مى ‏آفرینند

به پرواز درمى‏ آیند

به نغمه سرایى مى‏ پردازند

و کلماتى که نهان مى ‏کنند

کلمات آزادى‏ ست.

بال‏ هاى آنان شمشیرهایى‏ ست

که باد را از هم مى‏ درد ...


یانیس ریتسوس

ترجمە: احمد شاملو

۰ ۱

شعر ویلیام کارولس ویلیامز

"چیزی برای گفتن"


ویلیام کارولس ویلیامز


آلوهایی را که

در یخچال بودند

خورده ام

 

و اینکه تو شاید آن ها را

برای صبحانه

گذاشته بودی

 

مرا ببخش

خوشمزه بودند

خیلی شیرین

و خیلی سرد


ترجمە: مودب میرعلائی

۱ ۰
در این وبلاگ شعرترین ها را بخوانید
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان