شعر نیما یوشیج

« برف »



زردها بی خود قرمز نشده‌اند 

قرمزی رنگ نینداخته است

بی خودی بر دیوار.


صبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو» اما

«وازنا» پیدا نیست

گرته‌ی روشنی مرده‌ی برفی 

همه کارش آشوب

بر سر شیشه‌ی هر پنجره بگرفته قرار.


"وازنا" پیدا نیست

من دلم سخت گرفته است از این

میهمان خانه‌ی میهمان کش روزش تاریک

که به جان هم نشناخته انداخته است ،

چند تن خواب آلود

چند تن ناهموار

چند تن نا هوشیار.


نیما یوشیج

۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در این وبلاگ شعرترین ها را بخوانید
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان