سه شنبه ۴ اسفند ۹۴
« برف »
زردها بی خود قرمز نشدهاند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو» اما
«وازنا» پیدا نیست
گرتهی روشنی مردهی برفی
همه کارش آشوب
بر سر شیشهی هر پنجره بگرفته قرار.
"وازنا" پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانهی میهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است ،
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن نا هوشیار.
نیما یوشیج