دوشنبه ۳ اسفند ۹۴
« در پایان راه»
وقتیکه بچه بودم خیال
میکردم
هر پروانه
که نجات میدهم
هر حلزون
هر تارتنک
هر مگس
هر گوشخزک وُ هر کرم خاکی
خواهد آمد و
برایم اشک خواهد ریخت
آنوقت که خاک میشوم
و آنانکه یک بار نجاتشان
دادهام
هنوز اگر نمُرده باشند
همه خواهند رسید
برای مراسم تدفینام
هنگامکه عمری رفت
دریافتم بیهوده است این
هیچیک نمیآیند
بیش از همه
من باید
زنده مانده باشم
حالا وقت پیری
میپرسم اگر من نجاتشان دادم
درست لحظهی آخر
ــ پس از همه ــ
دو سهتایشان
از راه
میرسند؟
اریش فرید
ترجمه: آزاد عندلیبی