شعری از لیندا پاستان

«گشت وگذار»


گردشگری هستم
در زندگی خود،
زل زده‌ام به شکل غریب گلها
انگار نه انگار
خودم آنها را کاشته‌ام؛
طنابی مخملین و نامرئی
منعم می‌کند
از ورود به اتاق نیمه روشن بچه‌ها.
پیراهن‌های آویخته در کمد لباس من
از آن زن دیگری است،
گرچه این منم که پنهان می شوم
در پس تار و پود ابریشمی‌شان.
مرد خفته در بسترم هم
در تاریکی
مرا بهتر می شناسد.


شعر: لیندا پاستان

ترجمه: آزاده کامیار

۳ ۲
در این وبلاگ شعرترین ها را بخوانید
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان